جنگ در تمام ابعادش اتفاقی نبود که بگذرد و تمام شود. جنگ ادامه پیدا کرد. همان جا، گوشهی طاقچهی خانه. آن جا که قاب عکسی لبخند میزد. همان جا که مادری هر روز دستمال به دست میگیرد و گرد زمانه را از لبخند پسرش پاک میکند که مبادا غبار بنشیند روی پیرهنِ سفید و اتوخوردهی پسرش. جنگ همان جاست. همان جا که مادری با قلبی چروکیده، تمام قوایش را جمع میکند تا مبادا نگاهِ اندوهگینی بدوزد به پسرش.
باز هم
دیدگاههای تازه