پشت پنجره نشستهام. پنجرهی ماشین. دارم گذر میکنم از خیابانها و آدمها و بیشتر از همه درختها. درختهای خشک شده و اندوهگینی که یار خود، برگهایشان را چند ماهی میشود که از دست دادهاند. همهی درختها در این غم برای هم میخوانند و این خواندن همان خشخشِ برگهاست هنگام جان دادن. این آخرین نواییست که از برگها و درختها شنیده میشود.
این روزها جهان پر است از مرگ. پر است از از دست دادنهایی که در سکوت اما پر از
دیدگاههای تازه