پاییز قرن و یلدای آخرین و آخرین یلدا، همهٔ اینها بهانه است. هی پشت سر هم این واژهها را ردیف میکنیم تا فراموشمان شود که چه روزهایی را از دست دادیم. هی به خودمان، توی مغزمان یادآور میشویم که این آخرین است، این یکی که تمام شود… نه جانِ من!
یک بهار آمد و رفت. شکوفه و سبزی نشست روی شاخهها و آبِ رودخانهها سرازیر شد و رسید به دریاها و تابستان آمد و آب رودخانهها باران شد و بارید.
…
دیدگاههای تازه