البته که ننوشتن ناخوب است. نحس نمیگویم اما ناپسند چرا. ننوشتن برای کسی که روزهاش را با نوشتن میسازد، چندان دلچسب نیست. آدمی که مینویسد، میداند در زندگیاش رازهایی هست که چارهاش نزد نوشتن است. یعنی میداند که باید خودکار دستش بگیرد و آنقدر روی کاغذ واژهها را نقاشی کند تا گرهِ کار در آن میان باز شود. این به درِ بسته خوردنها برایش حوصلهسربر نیست. ابدا نیست که او از این درگیری با کاغذ و خودکار و واژهها کیف هم میکند. زیرا او از پسِ همین درگیریها قرار است به رازِ دیگری برسد. و سپس این رازها را سرِ هم کند تا همان رازی که خودش باشد کشف شود.
البته که نوشتن از ننوشتن راهِ چاره نیست اما در مواقعی که به درِ بسته میخورد آدم، بهترین کار است. تنهاترین کار است. باید وقتهایی را که چیزی ننوشتهای بگذاری پیش رویت و یکسره بالا و پایینشان کنی. از آن روزها که چیزی ننوشتهای دلیل بخواهی. پیگیر بشوی و ببینی که چرا آن روز نتوانستهای گره از رازی باز کنی؟ چطور شد که ننوشتن را بهتر از نوشتن دانستی؟ چه شد که خیال کردی دیگر کارهات مهمتراند از نوشتن؟ هان؟ چه خیالی از ذهنت گذشته که از نوشتن تو را بازداشته.
تو باید به این سوالها پاسخ بدهی. باید جستوجو کنی. چپ و راست و بالا و پایین این روزها را پیدا کنی و علت را ازشان جویا شوی. از گذرِ روزها که نباید بترسی. باید بایستی و فکری به حالِ این پرسشها کنی. چه شد که ننوشتم؟ آیا من نوشتن را دوست ندارم؟ آیا نمینویسم تا کاشفِ رازها باشم؟ چه رازِ مهمِ دیگری وجود داشت امروز؟ چرا ننشستم به نوشتن؟ جوهرِ خودکارم تمام شده بود یا کاغذی نداشتم برای نوشتن؟ تهِ ذهنم چه میگذشت که ساده از کنارِ دفترم رد شدم؟ باید این سوالها را مطرح کنی. روی کاغذ. دلیل را از همان قلم و کاغذ بخواه. اول تو را تسلی میدهند که اصلا مشکلی نیست اگر امروز ننوشتی. روزهای دیگر وقت هست. نترس. آنها اول تو را دلداری میدهند و سپس خودشان دلایل را میجورند و تحویلت میدهند. روی کاغذ. به همین راحتی.
2 دیدگاه روشن نوشتن از ننوشتن
به گمانم این ننوشتن بهانهای بیش نیست. میخواهی نویسنده باشی باید پوست خودت را بکنی و بنویسی. از هرچه که شده، در هر زمانی، در هر موقعیتی. فقط بنویسی و بنویسی.
ما از ننوشتن هم مینویسیم. بله (:
شکریفاجان منم یک مطلب شبیه به این دارم…
این هم لینکش
https://www.mohadesehzarifian.ir/1041/گاهی-هم-از-ننوشتن-بنویسیم؟/
آرامش! اگر از آرامش شروع کنیم، به آرامش هم میرسیم.
آخر من دلم نمیآید این مسیر را با جان کندن و نفسنفس زدن سخت کنم. به وقتش فاصله میگیرم و به وقتش هم با تمام توانم مینویسم.
اینجور هم آرامشم را حفظ کردهام و هم راحتتر به آرامش رسیدهام 🙂