حتی اگر یکی از نوشتههای مرا در این سایت خوانده باشید، متوجه خواهید شد که تا چه اندازه به واژهها، به تکتک واژهها و مستقل از خود نوشتهها فکر میکنم. من برای آنها هویت قائلم. هویتی که همهی یک متن را می سازد و بدون تفکر روی تکتک آنها نوشتهای اصلا شکل نمیگیرد.
هویت فرد مستقل است از جامعه یا نمیدانم هویت جامعه را هویت تمام اعضای آن جامعه تشکیل میدهد بحث دیگریست؛ اما در یک نوشته اگر واژهها نباشند، معنایی شکل نمیگیرد. قصهای روایت نمیشود. اشکی ریخته نمیشود و لبخندی نقش نمیبندد. حتی عشقی هم ساخته نمیشود.
واژههای یک متن را باید انسانهایی بدانیم که خمودگی هرکدام از آنها خمودگیِ نوشته را در پی دارد. اگر افراد جامعه در اندوه به سر برند و خودشان را از جامعه جدا بدانند، اتفاقی که میافتد این است: آنها ابتدا مرگ خودشان و سپس مرگ دیگر افرادی را که با آنها در جامعه زیست میکنند و ارزشی که در قلب و ذهنشان زنده است رقم میزنند.
متنی را در نظر بگیرید که در آن واژهای املای نادرستی داشته باشد. یا حتی در مکان درست خودش به کار برده نشده باشد. اینها باعث میشود آن نوشته شکست بخورد. باعث میشود آن نوشته حتی خوانده نشود و در نتیجه معنایی هم منتقل نشود. همانطور که اگر افراد رنجور جامعه نقشِ درست خودشان را ایفا نکنند، جامعه پژمرده میشود و هیچ امید سرشاری را تجربه نمیکند.
من و تو واژههای یک جامعه هستیم. هرکدام معنایی داریم. هرکدام قصهای داریم. روایتی در درون هرکدام از ما نهفته است. اشکی درون قلب ما ریخته شده که ارزشمند است. هزاران لبخند ما را به زندگی برگردانده و هزاران عشق و علاقه در ما روییده و پژمرده است.
من و تو واژههای یک متنیم. واژههای متنی که جامعه نام دارد و من و تو اگر درونِ آن نباشیم، جامعهای شکل نمیگیرد. من و تو حتی اگر در غمگینترین حالت ممکن هم باشیم باز واژه نام داریم. واژهایم و باید به ایفای نقشمان حتی در خمودهترین حالت بپردازیم. ما بابت معنایی که از ازل در ما نهادینه شده مسئولیم و هرلحظه که از آن معنا سر باز زنیم، به رنجِ جامعه و عالم رنجی میافزاییم.
معنای خودت را کشف کن و سپس در زمان و مکانی که متعلق به توست بنشین.
نوشته میداند چطور از تو بهره بگیرد که هم تو خوانده شوی و هم خودش.