جان اشتاینبک میگوید: «در تنهایی کامل، نویسنده سعی میکند موضوعات غیر قابل توضیح را توضیح دهد.»
بهگمانم موضوعات غیر قابل توضیح، همانهایی هستند که از بیان آنها ترس داریم. همانهایی که هرگاه حتی بهشان فکر هم میکنیم مو به تنمان سیخ می شود چون عجیب اند. اما وقتی که تنها میشویم، جز خودمان آدم دیگری را در کنارمان نمییابیم و یک عالم فکر و خیال هم به ذهنمان میرسد. آن زمان است که تنهایی کامل به ما اجازه میدهد که تمام آن فکر و خیالها را روی کاغذ بریزیم.
در تنهایی کامل فقط باید به نوشتن فکر کنیم. به نوشتن فکر کنیم و همهی آن چیزهایی که توان بیانشان در میان جمع نیست را روی کاغذ فریاد بزنیم. تنهاییِ کامل یک فرصت است. فرصتی برای عمیقتر اندیشیدن.
خب چطور در تنهاییِ کامل عمیق تر بیاندیشیم؟
در مرحلۀ اولِ تنهایی کامل نیاز داریم که خودمان باشیم. میان جمع و در اتاقِ خانهمان، تفاوتی ندارد. برای رسیدن به این مرحله از تنهایی باید به خودمان برسیم. از خودمان بنویسیم. از شکستهای وجودی و همۀ آن چیزهایی که دلمان را آزار میدهد بنویسیم. بنویسیم و بدانیم که هنگام نوشتن چیزی شکل میگیرد در ما و همان باعث میشود تنهایی را بپذیریم.
مرحلۀ بعد آن است که دیگران را بپذیریم. وقتهایی که از آنها فاصله میگیریم، از آن نقاط شخصیتیِ آدمها که ما را آزار میدهد یا از آن لذت میبریم بنویسیم تا عادت کنیم به تکرار این اخلاقها. این پذیرش بهمرور زمان و در تنهاییِ ما اتفاق میافتد؛ اما باعث میشود در میان جمع، دوست بهتری باشیم. هم دیگران برای ما و هم ما برای دیگران.
بعد از آن میتوانیم این شناخت از خود و دیگری را به هم نزدیک کنیم. تعامل با آدمها در میان جمع با علم به شناخت خودمان و دیگران باعث میشود تنهاییِ ما دلانگیز باشد زیرا که در آن هنگام میتوانیم مسائل مهمتری را حل کنیم.
صفحۀ اینستاگرام من: شکریفا