دارم برای جایزهی جستار مدرسهی خوانش مینویسم. مینویسم که نه. فقط بهش فکر میکنم. دلم میخواهد بنویسم و بفرستم. اول خیال کردم یک چیزی همینطوری از توی سایتم کپی کنم و بفرستم. اینطوری هم در وقت صرفهجویی کردهام و هم توی مسابقه شرکت کردهام.
آمدم و نوشتههای سایتم را زیرورو کردم. میخواستم ببینم کدامشان فرمت جستار دارند. بد هم نبودند. توی بعضی از نوشتهها توانسته بودم بلاخره یک چیزی بگویم. هرچند گاهی از این شاخه به آن شاخه میپرم اما خوب میشود دل خوش کرد کخ نوشتهاند دیگر. مینویسم که یاد بگیرم.
اما نشد. هیچکدام را نمیتوانستم بفرستم. هم تعداد واژههاشان کم بودند و هم احساسی را که باید از خودم به این نوشته منتقل میکردم نداشتند. همهشان برای حس و حال چندین و روز و ماه پیش بودند. این رزوها احوالم متفاوت است با آن روزها. خیال کردم چیزی بنویسم که حال امروز باشد. حال این لحظه.
راستش حتی نمیدانم حال قلب و دلم این روزها جطور است. چندان ننوشتهام. همین طور دست روی دست میگذارم تا روزها تمام شوند. نمینویسم. نمیخوانم. و پژوهش سهروردی را هم سپردهام به خدا. باید آن یکی ویس را هم پیاده کنم تا ببینم استاد دربارهی سهروردی چه میگوید. آن وقت دست به کار میشوم و دیدگاه خودم را مینویسم. به قول استاد به قلم خودمان هم باید باشد.
نمیدانم این احوال ننوشتن و نخواندن چه روزی تمام میشود و حتی نمیدانم چرا به آن مبتلا شدهام. منی که ریز و درشت زندگیام را از نوشتن میدانم حالا رهایش کردهام به امان خدا و بسیار دلتنگش هستم. و البته بگویم که از خوانده نشدنِ نوشتههام عاصی شدهام. دوست دارم آدمها نظرات مخالف و موافقشان را به من بگویند؛ اما هیچکس حتی کلامی با من سخن نمیگوید و گمان میکنم که گاهی نباید برای آنها بنویسم. وقتی نمیخوانید، خوب چه کنم؟
نه در اینجا. این سایت، این بلاگ برای من است. مینویسم که نوشتن در من شکل بگیرد. مینویسم تا یاد بگیرم از خودم، از در، دیوار، سطل آشغال و هزارتا چیز دیگری که هستند و باید ازشان نوشت. و من اینجا مینویسم و اینستاگرام را دوست ندارم. آدمها در آنجا تکلیف خودشان را نمیدانند، آن وقت درد مرا مداوا کنند؟
نه راستش. هیچ توقعی از دوستانم ندارم. میدانم آنقدر گذراندن این روزها دشوار شده که آدمها دلزدهتر از هرزمانی، فقط میخواهند تمام شود. حالا با شعر یا نوشتهای یا نمیدانم عکس و موسیقی؟ فرقی ندارد. فقط زودتر بگذرد.
خلاصه که من هم از بابت اینجور چیزها نوشتن را مدتیست کنار گذاشتهام. اشتباه میکنم و باید دوای دردم را از خودش بخواهم؛ اما چارهای نیست. آدمها گاهی نیاز دارند از معشوقشان هم فاصله بگیرند و کمی با خودشان خلوت کنند. خدا کند این خلوت من کارساز باشد. داشتم چه میگفتم؟ آهان. جایزهی جستار. فردا یا پس فردا، یک وقت مناسبی باید پیدا کنم و بنشینم به نوشتن. خدا کند قصه های خوبی نوشته شوند. خلوتها همیشه کار خوشان را میکنند.