جهان مکتوب را یک هفتهای میشود که شروع کردهام. به قرارِ قبلیها باز هم از تمام شدنش میترسم. برای همین آرام و آهسته میخوانمش. این روزها نویسنده از فتوحات اسکندر روایت میکند. اینجا که من هستم مارتین پوکنر از افسانهها میگوید که چگونه توانستند یک پادشاه یونانی را به کشورگشایی و فتح سرزمین پارس ترغیب کنند. حماسههایی که ساختهی ذهن هومر بودند و اسکندر توانست از تکتکشان الهام بگیرد و سپاهی کوچک اما توانمند و مجهز بسازد. سپاهی که داریوش دوم را کنار زد و بر آسیا حکمرانی کرد.
جهان مکتوب را دوست دارم چون روی جلدش نوشته: «چگونه ادبیات به تاریخ شکل داد؟» این سوالیست که شاید در ابتدا پاسخ سادهای داشته باشد اما نیاز دارد به کاوش. به فکر کردن و جستن و رسیدن به متونی که توانستند آدمها را بسازند و آدمهاش هم تاریخ را. متونی که جامعه را زیر و رو کردند و همان افرادی را در آغوش گرفتند که منتظرشان بودند. تاریخ همین است، ادبیاتی که آدمها میخوانندش و دیگر اهمیتی ندارد که افسانهاند یا قصه و حقیقت. زیرا آنها معتقدند با ادبیات میتوان هرکاری کرد. کشورگشایی که جای خود دارد.